دنیای اقتصاد

همه چیز از اخبار دنیای اقتصادی ایران و جهان

دنیای اقتصاد

همه چیز از اخبار دنیای اقتصادی ایران و جهان

تو یک ثروتمندی، موانع ذهنی‌ات را بردار!


نویسنده: کریستین هالبوم و آرماندو دالو

ترجمه: دنیا مملکت‌دوست


چرا مردم از پیشرفت و بهبود وضع مالی خود و داشتن یک زندگی راحت باز می‌مانند؟ پاسخ به این سئوال عموماً بر این مسئله متمرکز است که موفقیت مالی غیرممکن است. بیشتر مردم موانع بی‌شماری را که سد راه پولدار شدن‌شان می‌شوند، خود به وجود می‌آورند.

اگر شما هم باورهای محدود کننده‌ای را درباره پول در ضمیر ناهوشیارتان جای داده‌اید، خارج شدن از حصار تنگ‌ فقر و بی‌پولی کاری دشوار است، چرا که ذهن ناهوشیار شما تمام تلاش‌تان را برای دستیابی به پول مختل می‌کند. به همین خاطر بیشتر مردم، زندگی‌شان را با این خیال به سر می‌برند که آنها هیچ‌گاه عرضه پولدار شدن را ندارند. با این حال کسانی نیز هستند که اگرچه به پولدار شدن خود ایمان دارند، اما راه دستیابی به آن را نمی‌دانند.

بیشتر مردم در ضمیر هوشیار خود فکر می‌کنند که برای رسیدن به اهداف‌شان می‌توانند هر کاری را انجام دهند، اما بخش ناخودآگاه مغز آنان به موفقیت‌شان اعتقاد ندارد؛ بنابراین شخص هر چه بیشتر از بخش ناخودآگاه مغزش پیروی کند، موانع بیشتری در زندگی روزانه‌اش پدید می‌آید. این همان کاری است که ذهن انجام می‌دهد.



برای روشن‌تر شدن مطلب به مثالی اشاره می‌کنیم. افراد زیادی وجود دارند که با وجود استفاده از کتاب‌های مفید در زمینه ثروتمند شدن، شرکت در سمینارهای متعدد، و استفاده از جملات تأکیدی زیاد، هنوز اغلب آنها با مشکلات مادی زیادی، دست و پنجه نرم می‌کنند. این افراد اگرچه تمام کارهایی را که در این زمینه انجام داده‌اند، مفید و ثمربخش بوده است؛ اما هنوز درگیر یک نوع باور محدود کننده هستند. این‌گونه افراد معمولاً درباره دستیابی به ثروت، باورها و اعتقادهای مختلفی دارند، از جمله:

* من برای رسیدن به اهدافم در زندگی پول کافی ندارم.

* برای من خیلی دیر شده است، فکر نکنم بتوانم به پول دست پیدا کنم.

* در صورت سرمایه‌گذاری در بازار بورس، قیمت‌ها سقوط خواهند کرد.

* اقتصاد مسئله‌ای بسیار پیچیده‌ای است.

همه این باورها موانعی را ایجاد می‌کنند که این موانع، ما را برای دستیابی به ثروت دچار می‌کنند. این نوع افکار، مردم را محدود می‌کنند، زیرا آنان در جست‌و‌جوی پاسخ‌هایی در خارج از خودشان هستند، در حالی‌که کلید گنج و ثروت در درون‌شان قرار دارد. غنا و بی‌نیازی در ذهن مردم جای دارد. بسیاری از کسانی که در زمینه مالی موفق هستند، اغلب باورهای مثبتی درباره رفاه و نعمت دارند. وقتی که مردم متوجه می‌شوند که چطور در مسیر خوشبختی گام بردارند، از قلمرو اسباب و علل بیرون می‌آیند، و این سئوال، ذهن‌شان را به خود مشغول می‌کند؛ «آیا ممکن است؟» سپس به مرور اهداف‌شان می‌پردازند و از آن میان، یکی را به دست می‌آورند. آری، آنان موفق می‌شوند زیرا ایده پولدار شدن را در سر می‌پرورانند.

پس بجای اینکه ذهن خود را بر امکانات متمرکز کنیم، بهتر است کمی به این مسئله فکر کنیم که چرا ما ثروت و نعمت کافی در زندگی نداریم. داشتن یک الگوی مناسب، محدودیت‌ها و موانع موجود بر سر راه موفقیت را کاهش می‌دهد. وقتی که از نظر فکری در وضعیت بهتری به سر ببرید، و از تنش‌ها، نگرانی‌ها و عصبانیت به دور باشید، آسان‌تر می‌توانید در زندگی پیشرفت کنید. اولین قدم برای کمک به یک شخص، این است که ماهیت مشکلاتش را برایش کشف کنید. برای مثال، ممکن است یک نفر پدر و مادری داشته باشد که عمری در فقر و ناچیزی دست و پا زده‌اند؛ بنابراین این فرد در ضمیر ناهوشیار خود این باور را دارد که مجبور است همیشه درگیر مشکلات مالی باشد، چرا که والدین او هم دچار چنین وضعیتی بوده‌اند؛ و یا والدینش دائم به او تلقین کنند که او قادر به ساختن یک زندگی راحت برای خودش نیست.

این مسئله، عموماًُ در کودکان به چشم می‌خورد. آنها در سال‌های اولیه زندگی‌شان، فقر و بی‌پولی در ذهنش‌شان نقش بسته است. این نوع باورهای محدود در «ان. ال. پی»، «مهر زدن» نامیده می‌شود، همین مهر و نقش در اذهان کودکان باعث می‌شود که چه‌بسا تا آخر عمرشان به فقر و بی‌پولی خود ایمان داشته باشند. بنابراین شناخت باورهای محدود و مقید، نخستین گام اساسی است.

زمانی که به نقش‌ها و باورهای ضمیر ناهوشیارتان پی بردید، می‌توانید از روش‌های مختلف «ان. ال. پی» برای از بین بردن موانع استفاده کنید، و به خود این اجازه را بدهید که از امکانات و فرصت‌های دستیابی به ثروت و نعمات زندگی برخوردار شوید.


چه باید کرد؟

پیش از هر چیز، به‌دقت درباره خواسته‌ها و آرزوهای خود و راه‌های رسیدن به آنها بیندیشید. از خود بپرسید: «چگونه می‌توانم موفق شوم؟»

حال، کار متفاوتی انجام دهید. به چیزهایی که در زندگی ندارید فکر کنید. سپس از خود بپرسید که چرا این چیزها را ندارید و چطور می‌توانید آنها را به‌دست بیاورید. حتی با یادآوری یکی از آرزوها و خواسته‌های‌تان احساس خوبی به شما دست می‌دهد. این احساس، از آنجا ناشی می‌شود که در این حالت، تمام چارچوب‌های ضمیر هوشیار و ناهوشیار شما که در خصوص ثروت و کامیابی هستند، گسترش پیدا می‌کنند. شاید این مسئله عجیب به‌نظر برسد که چطور یک نفر می‌تواند، به‌یک‌باره باورها و رفتار خود را درباره این امکانات تغییر دهد؟ اغلب اوقات، مردم به‌دنبال نتایج آنی و فوری هستند. این تغییرات شاید در ابتدا ناچیز باشند، اما در ادامه مردم می‌آموزند که به‌روش جدیدی فکر کنند و در این حالت درهای گشوده زیادی جلوی خود مشاهده می‌کنند.

برای روشن شدن مطلب بالا مثالی می‌زنیم؛ سال‌ها پیش تعدادی ویتنامی به ایالات متحده مهاجرت کردند. بیشتر مردم آمریکا از اینکه دولت، امکانات و خدماتی در اختیار این افراد مهاجر قرار می‌داد، ناراضی بودند. اما نکته قابل توجه این بود که بیشتر ویتنامی‌هایی که وارد دنیای تجارت می‌شدند، به موفقیت‌های چشمگیری دست می‌یافتند، چرا؟

شاید دلیل مشخص آن، این باشد که مردم ویتنام از کشوری می‌آمدند که در صورت اشتباه کردن، فرصت بسیار کمی برای جبران آن داشتند. آنها به کشور ایالات متحده آمدند، کشوری که در آن، بدترین حالت ممکن این بود که کسی آنها را پای تلفن بخواهد و یا آنها را به‌خاطر پرداخت نکردن یک صورت‌حساب شماتت کند.

و بالاخره اینکه ویتنامی‌ها پس از مهاجرت به آمریکا، به‌صورت دو یا سه خانواده در زیر یک سقف با هم زندگی کردند و با انجام مشاغل دشوار و کم‌درآمد، پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و در مدت کمی، با این پول‌ها تجارتی را به راه انداختند و تمام اعضای خانواده‌ها در کنار هم این تجارت را رونق بخشیدند. و در نتیجه نیازی به استخدام نیروی کار نداشتند. به این ترتیب پس از گذشت مدتی با سود حاصل از تجارت، ملکی را خریداری کردند و در ادامه همین‌طور به خرید املاک بیشتری پرداختند.

برای این ویتنامی‌ها، موفقیت، اثبات و تأکید بر امکانات موجود بود؛ چرا که برای آنها هر چیزی امکان داشت. آنها برای دستیابی به اهداف بلند‌مد‌ت‌شان رنج و سختی کوتاه‌مدت را به جان می‌خریدند. پس خواستن توانستن است.

اگر شما از نقطه‌ای از جهان آمده باشید که مرگ هر لحظه در انتظار شما بوده، بجای عصبانیت و ناراحتی از ترک وطن، به‌خاطر زنده بودن بسیار سپاسگزار و خوشحال باشید، و بجای ترش‌رویی و شکایت کردن، برای برطرف کردن مشکلات و موانعی که بر سر راه زندگی‌تان قرار دارد، این سئوال را از خود بپرسید: «آیا موفقیت امکان دارد؟»


صبر یک موهبت است.

برای بیشتر آلمانی‌ها، پس‌انداز کردن پول برای خرید اجناس بزرگ و گران‌قیمت و پرداخت نقدی اجناس، کاری مرسوم است. در کشور آلمان تنها بدهی‌ای که مردم دارند، پول رهن منزل و یا بدهی اتومبیل‌شان است. آنها پس از خرید کالای مورد نظر خود، بلافاصله برای خرید کالای بعدی‌شان شروع به پس‌انداز می‌کنند. آنها حتی لحظه‌ای از کنار گذاشتن پول‌شان برای خرید کالای مورد نظر خود تأسف‌ نمی‌خورند؛ بنابراین بجای آنکه انرژی خود را صرف این بکنند که چگونه به هدف خود برسند، با صبر و تأمل به انتظار رسیدن به هدف‌شان می‌نشینند.

توانایی به تأخیر انداختن لذت و خشنودی، موضوع کتاب دکتر «دانیل گلمن» با عنوان «بینش احساسی» است. نویسنده در این کتاب، نتیجه می‌گیرد: کسانی می‌توانند برای رسیدن به خواسته‌های خود صبر و تحمل کنند، به مرز موفقیت نزدیک‌ترند.


بی‌نیازی واقعی

اغلب مردم، نگران میزان درآمد خود هستند. خواه یک نفر سالانه یک میلیون دلار درآمد داشته باشد، خواه پانزده هزار دلار؛ در هر دو حالت میل به کسب درآمد بیشتر در او وجود دارد و مردم هیچ‌گاه از میزان درآمد خود راضی نیستند.

در زمان حکومت نازی، افراد ثروتمند بی‌شماری در کشور آلمان بودند که پس از مصادره اموال‌شان به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شدند. «ویکتور فرانکل» و «آن فرانکل»، در حالی‌که در بدترین شرایط زندگی و در فقر دست و پا می‌زدند، هنوز یک زندگی غنی و پرنعمتی را داشتند.

ویکتور فرانکل، در کتاب خود تحت عنوان «انسان در جست‌و‌جوی معنا» معتقد است که تنها یک چیز را نمی‌توان از انسان به زور گرفت، و آن نگرش و بینش او به زندگی است. او می‌گوید: «ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی کرده‌ایم، می‌توانیم مردمی را به‌خاطر بیاوریم که به کلبه‌های دیگران می‌رفتند و به آنها دلداری می‌دادند و آخرین تکه نان‌شان را به آنها می‌بخشیدند. اگر چه تعداد آنها انگشت‌شمار بود، اما برای اثبات این مسئله کافی است که همه‌چیز را می‌توان از یک انسان گرفت، مگر یک‌ چیز و آن هم آخرین آزادی انسان در انتخاب رفتار خویش در هر شرایطی است.»

فرانکل به‌عنوان روان‌شناس، نگرش خلاقی را پذیرفت که به او کمک کرد تا از شرایط سخت زندگی در یک اردوگاه کار اجباری زنده بیرون بیاید.


آیا پول معیار ارزش انسان است؟

همان‌طور که در بالا به آن اشاره کردیم، ویکتور فرانکل در اردوگاه، تمام دارایی خود حتی کفش‌هایش را از دست داد و تنها چیزی که برای او باقی‌ ماند، توانایی باور خویش و پذیرفتن این مسئله بود که او هنوز انسان خوبی است، با وجود آنکه همه‌چیز را از او گرفته بودند.

این دیدگاه، از آن جهت ارزشمند است که ثابت می‌کند داشتن پول و ثروت در مدت زمان طولانی نمی‌تواند ملاکی برای ارزش دادن به خود باشد پول، مشخص نمی‌کند که شما چه‌کسی هستید، بلکه تنها یک منبع است، آنچه مهم است، داشتن اعتماد به نفس بالاست. پول صرفاً یک عامل بیرونی است. زمانی که مردم نسبت به خود احساس بهتری پیدا کنند، از شکست کمتر هراس دارند. امروزه میزان بهادادن به خود با خرج کردن پول سنجیده می‌شود؛ یعنی هر چه پول بیشتری برای خود خرج کنی، برای خود ارزش بیشتری قائل هستی. حال به مثالی اشاره می‌کنیم؛ زنی را در نظر بگیرید که ١٧ میلیون دلار از والدینش به او ارث رسیده است. او در سال حداقل ٨٠٠،٠٠٠ دلار برای خرید وسایل مورد علاقه خود خرج می‌کند؛ مثلاً در یک خرید از فروشگاه محل زندگیش. ١٨٠،٠٠٠ دلار را خرج خرید لباس و کفش می‌کند و اما علت همه این ولخرجی‌ها به‌خاطر چشم و هم‌چشمی با خواهرش است.

خواهر این زن هم که همان مبلغ را به ارث برده است، همین ولخرجی‌ها را می‌کرد. اما او به پول به‌عنوان یک جنبه از هویت خود نگاه نمی‌کرد و بسیار خرج کردن را نشانه ارزش نمی‌دانست. این زن بعد از ازدواج به کمک همسرش، به تجارت موفقیت‌آمیزی دست زد؛ به‌طوری که در طول چند سال، سود حاصل از تجارت چندین برابر سرمایه اولیه‌اش بود. اما خواهری که پول را وسیله‌ای برای ارزش دادن به خود می‌دید، خیلی زود تمام پول‌هایش را از دست داد و ورشکست شد.

بنابراین، کسانی که هویت و ارزش خود را بر پایه عوامل بیرونی قرار نمی‌دهند، خیلی زود خسته و درمانده می‌شوند. زمانی که شخص از مقایسه کردن و قضاوت درباره خود و دیگران دست برمی‌دارد، کم‌کم متوجه تغییرات شگرفی در زندگیش می‌شود؛ چرا که زندگی را از دریچه چشمان خود می‌بیند، و دیگران فرصت شناخت خویش را از او نمی‌گیرند. این شخص، بجای دیدن نکات منفی و نداشته‌های خود، متوجه توانایی‌ها و امتیازات خود می‌شود و سعی می‌کند، جنبه‌های مثبت وجودش را تقویت و جنبه‌های منفی را از بین ببرد.

پس با درک و شناخت بهتر خود، می‌توانیم به سرچشمه خوشبختی که در وجودمان جریان دارد، دست پیدا کنیم. این شناخت، ما را در درک جهان خارج کمک می‌کند و در نتیجه موانع و مشکلات موجود بر سر راهمان را راحت‌تر برطرف می‌کنیم و به آنچه در زندگی آرزویش را داریم، از جمله برخورداری از یک زندگی پر از رفاه و آسایش دست پیدا خواهیم کرد.